پیاده روی لذت بخش در یک روز بارانی
لندن بارانی بود و هوا کمی سرد. آسمان پوشیده از ابرهای خاکستری و قطرات باران به آرامی از آن می بارید. با این حال، مارک و سارا تصمیم گرفتند که به پیاده روی در پارک نزدیک محل اقامت سارا بروند.
قبل از خروج از خانه، سارا بارانی های نایلونی که از شرکت زرنگین خریده بود در آورد و آنها را به مارک نشان داد. مارک از این ابتکار عمل سارا کلی ذوق کرد و گفت واقعا نگران این بودم که زیر باران چطور می توانیم از قدم زدن لذت ببریم .
سارا و مارک در زیر آن بارانی نایلونی، دست در دست هم، به آرامی از مسیر پیاده روی پارک قدم برمی داشتند.
سارا در آخرین سفری که برای ملاقات خانواده اش به ایران آمده بود، این بارانی های نایلونی را از غرفه محصولات طبیعت گردی شرکت زرنگین خریداری کرده بود.
قطرات باران بر روی بارانی نایلونی می ریخت و صدای خش خش آن همراه با صدای آرام طبیعت به گوش می رسید. با وجود بارش باران، هر قدم که برمی داشتند احساس شادی و لذت میکردند.
در زیر سایه درختان، نوازش باد و صدای طبیعت، آنها محو دنیای اطراف شده بودند و تنها فکر میکردند که چقدر خوشحال و راضی هستند که در کنار هم این لحظات را تجربه میکنند. گاهی به هم لبخند می زدند و لذت پیاده روی زیر باران را در چشمان یکدیگر می دیدند.
پس از مدتی پیاده روی در زیر باران، مارک و سارا به محوطهای در پارک رسیدند که دارای نیمکتهایی بود. آنها تصمیم گرفتند که لحظاتی استراحت کنند.
سارا بارانی نایلونی را کمی کنار زد و نشست. مارک هم کنار او نشست و دست او را در دست گرفت. آنها لحظاتی در سکوت به اطراف نگاه میکردند و از صدای بارش باران و زمزمه های طبیعت لذت میبردند.
پس از مدتی، سارا به مارک نگاه کرد و با لبخندی گفت: “چقدر این لحظات زیبا و آرام است.” مارک با نگاهی عاشقانه به سارا لبخند زد و گفت: “بله، حضور تو این لحظات را برایم به مراتب زیباتر میکند.”
آنها سپس به آرامی از جای خود برخاستند و دوباره دست در دست به راه خود ادامه دادند. همچنان که قطرات باران بر روی بارانی نایلونی می ریخت، قدمهای شان با شادمانی و آرامش همراه بود.
نظر خود را به اشتراک بگذارید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.