بیمه کودکان

صدای خنده هاشون خونه رو پر کرده بود…عجیب دلبری میکردن و من رو شیفته تر…با اون پاهای کوچولو آروم آروم راه میرفتن و هر دو قدم زمین میخوردن و با صدای بلند میخندیدن…

مجله بیمه و مردم شما را به خواندن ادامه این مطلب مفید دعوت می کند

مگه میشه نمرد برای صدای خنده هاشون؟

یکی بلند میشد دست اون یکی‌رو می‌گرفت و کمکش میکرد که بلند بشه و من شیفته تر میشدم از این همه مهربونی دوقلو ها…

از روزی که وارد زندگیم شدن و من شدم پدرشون علاوه بر اون قند هایی که تو دلم آب میشد همیشه سیر و سرکه هایی بودن که توی دلم میجوشیدن و تضاد این دوتا اصلا جالب نبود…

درسته من نگرانم برای کوچولویی هایی که جونمو میدم براشون…

دختری که اگه دست من بود هیچوقت شوهرش نمیدادم اما میدونم که دست من نیست و پسری که اگر میشد تا ابد خودم خرجیشو میدادم و باز هم میدونم که نمیشه…

یادمه بچه که بودم پدرم گاهی با گل های فرش بازی میکرد و من ریز ریز میخندیدم به این کارش اما حالا که خودم پدر شدم میدونم گره های اون قالی عین گره های زندگی هستش و پدرم وقتی ذهنش درگیر بود پناهنده میشد به گلای قرمز فرش…

صدای پیامک گوشیم از حال و هوای گل های قالی بیرونم آورد و توجهمو خیلی به خودش جلب کرد…

میدونید چیه؟گاهی خدایه جوری رج به رج اتفاقات رو کنار هم میزاری که فقط باید گفت خدایا دمت گرم….

یعنی میشه؟

آینده بچه هام تامین میشه؟

دوروز دیگه که من نبودم نازدونه هام آرامش دارن؟

یا اینکه کنارشون و خدایی نکرده شرمنده شون باشم؟

ولی من راه رو پیدا کردم

یه شرکت که با هر مبلغی می تونی سهام دارش بشی و اونا هم همه جوره هواتو دارن

…..

برای دریافت مشاوره و تهیه بیمه نامه برای کودکان دلبندتان می توانید با بنده تماس بگیرید